یجور رابطه هست عاشق عاشقه و معشوق هم معشوق...هر دو هم خوب و اوکی ولی دور از هم...نه خیانتی در کاره نه نامهربونی نه حتی ذرهای فکر بریدن و رها کردن منتها از اونجا که به قول روباه داستان شازده کوچولو همیشه خدا یه پای بساط لنگه...همونجا که بوسههاتو روی گوشی تلفنو صفحه مانیتور میزنی همینکه باید یاد بگیری که از صدای محبوبت بفهمیکه مثلا امروز خسته اس...خوشحاله یا عصبانی...کارش لنگ مونده..عصابش پاره پوره اس...همینکه شبهای دلتنگی باید به عکس کروات زدش یا عینک دودی زدش روی پروفایلش دلخوش کنی... همینکه گاهی توی دلت انفجار احساسه...اما نمیتونی بیانش کنی...نمیتونی در آغوش بکشیش...
اما..
اما سکوت میکنی از اینکه مبادا گله کنی مبادا بهونه گیر بشی...مبادا خستش کنی...باخودت میگی بمونه واسه روزی که اومد ...اینجوریه که این رابطه بهت یاد میده نخوای نشنوی نگی نپرسی نبینی...حالا حساب کن طرف تو توی این رابطه یچیزی نزدیکتر از یه دوست باشه...یه آدم خیلی خیلی نزدیک تر خیلی خیلی محرم تر...
فرض کن عشق زندگیت باشه............
اونوقته من قلب آدم تو هر لحظه و هر کلام و هر زنگ تلفن ازخواستن و نداشتن هزار بار فرو میریزه هزار بار پاره پاره میشه....
#بیخوابی#تنهایی